دلم کودکیم رامیخواهد...

ساخت وبلاگ
دلم میخواهد سوار بر دوچرخه ای شوم و مانند کودکی هایم از سرازیری مقابل خانه امان سرعت بگیرم و با جیغی از سر ذوق به سمت پایین سرازیر شوم و فارغ از هر فکر و خیالی خودم را به دست باد بسپارم و موهای بلندم در باد به این سو وآن سو برود و به گردنم بخورد و قلقلکم دهد و من روی دوچرخه نازنینم که از برادر بزرگتر به من رسیده است بخندم و همراه با هوهوی باد من هم هورای شادی سر دهم.

چه روز های خوشی بود آن روز ها که ساعت ها در حیاط خلوت خانمان رادیو جیبی پدررا روشن میکردم و با اسباب بازی هایم خاله بازی و مامان بازی میکردم و تفاوت این دوبازی را هم فقط دختر ها میدانستند وبس.

چه خوش بود آن روزها که تاساعت6 پای برنامه عمو پورنگ مینشستم و تمام دلهره و دغدغه ام ننوشتن مشق هایم بود و امتحان هدیه های آسمانی فردا.

چه خوش بود آن روز ها که ساعت ها درسرمای استخوا سوز زمستان در حیاط خانه امان لی لی بازی میکردم و همیشه هم دراین رقابت تک نفره خودم برنده بودم.

چه خوش بود آن روزها که با علی بر سر اینکه مگس دختراست یا پسر دعوا میکردیم و به مسایل بزرگتری برای بحث میرسیدیم مسایلی همچون اینکه کامیون و سواری باهم فرق دارند یا نه؟و خاله بازی و مامان بازی هردو یکی هستند یا خیر.

چه خوش بود روزهایی که با داداش بزرگه و علی3تایی اسم و فامیل بازی میکردیم و درآخر هم داداش بزرگه را بازنده بازی اعلام میکردیم.

چه خوش بودند روز هایی که شب هایش هنگام خواب بزرگترین فکر فردایمان این بود که مبادا به مدرسه بروم و ببینم کلاس پنجمی ها خانه کوچکی که با نیمکت ها ساخته ایم خراب کرده باشند و حالا شاید هنگام فکر هایمان گریزی هم به خواب میزنیم و دوباره فکر وفکر وفکر.

چه روزهای شیرینی بودند که به خاطر یک19گریه میکردیم و با گفتن جمله 19برادر 20است از جانب معلم گریه هامان به خنده تبدیل میشد.

دلم آن روز هارا میخواهد که تمااااام دغدغه ام کوچک نشدن مداد رنگی هایم بودند.

همیشه دلم میخواست زودتر بزرگ شوم اما حالا دلم میخواهد کمی از فارغیت کودکی هایم را داشته باشم.

دلم آن نسیم خنکی را میخواهد که لابه لای موهایم میپیچید و عطر گل یاسمن را به موهایم هدیه میداد.

دلم کودکیم را میخواهد...

شیطونیای دخترونه...
ما را در سایت شیطونیای دخترونه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : isheitonye بازدید : 38 تاريخ : دوشنبه 15 آذر 1395 ساعت: 20:24