مهمانان ناخوانده.

ساخت وبلاگ
امروز رفتم کتابخونه برگه  زده بودن روی در کتابخونه که چون روز عرفه است تعطیله.

ایشششش چه ربطی داره خب روز عرفه مراسمشو بعداز ظهر میگیرید.

بگید تنبلیتون شده کتابخونه رو باز کنین.

برگشتم خونه و دیدم آخ جون همسایه طبقه بالایی داره میره مسافرت.یعنیا اگه خودمون میخواستیم بریم سفر اینقدر خوشحال نمیشدم.

من که رسیدم خونه اونا کلیدو دادن بابام و سوار ماشین شدن و رفتن.منم همون دم در که درو بستم مغنعمو از سرم کندم و ادا اطفار درآوردم.

بابام خندید و گفت:چته؟رتبه کنکورت پیش از موعد اومده؟

نه بابا یه چیزی فراتر ازاون حالا تایه هفته میتونم سرلخت و بدون مانتو وتونیک بلند توی حیاط آزادانه درس بخونم.چی بهترازاین.

بابامم سری تکون داد و گفت:خدا یه عقلی به تو بده و یه صبری به من و مادرت.

منم سریع رفتم لباسای تو خونه ایمو پوشیدم و رفتم حیاط تازه کلی هم به سمت پنجره خونه اونا زبون و شکلک درآوردم.(دیوونه نیستم سرخوشم سرخوش.)بعدیهو دیدم پرده پشت پنجره داره تکون میخوره.دودستی زدم تو سرم که خاک برسرم حتما پسرشون نرفته.بدو چادر گلیمو سرم کردم و رفتم دم درشون و هی درزدم و گفتم:آقا رضا من که میدونم تو خونه اید بیاین بیرون.(جوگیر شده بودم و میگفتم خودتونو تسلیم کنید.)

داداش بزرگم اومد بالا گفت چه خبرته ساختمونو گذاشتی رو سرت؟

داداش آقا رضا نرفته سفر توخونه است منم تو حیاط سرلخت بودم حالا هرچقدر میگم بیابیرون نمیاد.

داداشم با تعجب گفت:اما من خودم دیدم سوار ماشین شد.تو از کجا میدونی؟

پرده پشت پنجره تکون خورد خب.

داداشم یه نگاه عاقل اندر سفیهانه ای بهم کردو گفت بیا برو پایین کولرشونو روشن کردم خونه بو نگیره(تو قسمتای کویری اگه تابستونا خونه ها بادگیر نداشته باشن و کولر یا پنکه هم روشن نباشه خونه بوی خاک و بوی بدی میگیره.واسه همینم یا باید پنجره ها اکثرا تابستونا باز باشن یااینکه یه وسیله ایکه هوارو به گردش بندازه توخونه کارکنه)

منم با این حالت رفتم حیاط دوباره.

تا ۲۰دقیقه پیش هم داشتم درس میخوندما.بعدشم داشتم برنامه میریختم چه جوری مامان بابارو راضی کنم که بریم یه سفر دوسه روزه که یکی از فامیلای گرامی زنگ زدن و فرمودن که دارن از آذربایجان میان اینجا.

همه رویاهام تو همون ابری که بالای سرم بود سیاه شد و رعد و برق زد و شروع کرد به بارش بر فرق سر مبارکمان.اینا اومدن به دو سه روز رضایت نمیدن که حداقل یک هفته ای رو مهمونن چون ما هم که بریم آذربایجان برای دوسه روز صرفمون نمیکنه و حداقل یک ماه اونجاییم.(البته ما خونه کسی چتر نمیشیما خونه خودمون میمونیم وبرای مهمونی خونه بقیه میریم.)اما اینا بیان یک هفته تمام اینجان.

بیچاره مهمونای نرسیدمون اگه میدونستن چیا پشت سرشون گفتم امکان نداشت پاشونو بذارن خونمون.

الانم باید برم خونه رو مرتب بکنم یا امشب یا فردا صبح میرسن

شیطونیای دخترونه...
ما را در سایت شیطونیای دخترونه دنبال می کنید

برچسب : مهمانان ناخوانده تهران,مهمانان ناخوانده تهران دانلود,مهمانان ناخوانده ایران,مهمان ناخوانده تهران,مهمان ناخوانده,مهمان ناخوانده در تهران,فیلم مهمانان ناخوانده تهران,مهمان ناخوانده من, نویسنده : isheitonye بازدید : 20 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 15:11