مثل همیشه...

صبح زود بیدار شی و از سرما کولر مثانه ات در حال منفجر شدن باشه. پاشی بری دسشویی و با ضدحال ترین حال ممکن ببینی یکی دسشوییه.

تند تند درو بزنی و بگی سر جدت بیا بیرون ریییییخت

داداش بزرگه بیاد بیرون و بخنده و بگه شبا جیش بوس لالارو رعایت نمیکنی دیگه فقط میری لالا اینجوری میشه.

به حرفش توجه نکنی و بدویی تو دستشویی و بعدش بافراغ بال بیای بیرون و نفسی عمیق بکشی و بگی:داداش.

داداش هم از همون لحن لوس و مظلومت بفهمه که بازم کارت گیره و حتما یه چیزی ازش میخوای که حاظر شدی به اون لوسی حرف بزنی.

اونم با خنده مثل همیشه بگه داداش بی داداش.

تو هم بی توجه به حرفش بگی هوا خیلی خوبه بریم بیرون ورزش کنیم.

داداشتم با تعجب بگه:ها؟کوتا بیا آیلین۶:۰۰صبحه.کجا بریم.

تو هم با سماجت بگی بریم نخلستان.هوا که خیلی خوبه بریم دیگه.یکمم باهم میدووییم.خیلی وقته با من ندویدی.

درحال سروکله زدن با داداشت باشی تا راضیش کنی و بابات از سرکار برگرده و بری دست به دامن بابات بشی که مگه دکتر نگفته باید ورزش کنی؟بیا بریم ورزش کنیم دیگه.

و در آخر با یه شلوار گرمکن و یه دستت تو دست پدر گرامی و یه دستت تو دست داداش شکست خورده راهی نخلستان بشید.جایی که داداشت اصرار داره مثل اهل این شهر بهش بگی دریاچه تفریحی و تو مصرانه میگی نخلش بیشتر از دریاچشه پس نخلستانه.

با داداشت شروع کنی به دویدن و بابات هم آروم آروم پشت سرت راه بیاد و مثل همیشه که دیدی از داداشت عقب افتادی الکی بگی آخ پام و اونم مثل همیشه نگران برگرده پیشت و بگه چی شدی تو؟ و باز هم مثل همیشه با خنده ازش جلو بزنی و بلند بگی رگ به رگ بود خوب شد. و بازهم ناجوانمردانه تو برنده بشی و وقتی برگشتی خونه اهل خونه بگن کجا بودین سه تایی و بابا هن هن کنان بگه:ازدخترت بپرس که سر صبحی یاد تجویز دکتر من افتاده و منو تا نزدیک شهر بازی برده و برگردونده و تو بخندی و بگی واسه خودت بردمت بابایی جونم.

مثل همیشه های زندگی من خیلی زیبا تکرار میشن و من عاشق مثل همیشه هایی هستم که مثل همیشه باعث خندم میشن.